منه عالیقدر، مکرم و بزرگی که بهخاطرش حاضریم چشم هم رو در بیاریم که
ما منیم
خب من تو به منه من در
به چیت، ده بر یک؟
به خودخواهی؟ به اینکه ترسیده و مغروری؟
به اینکه فکر میکنیم تافتهی جدابافته از همیم؟
به اینکه تا ابد از فلک طلبکاریم تا کاستیهای عالیجناب من رو به گردن غیر بندازیم
و من همیشه من بمونه که بزرگوار است و ..........
ما هیچی نیستیم
الان اینجا روی زمین نشستم و بیفکری فقط مینویسم
حتا نمیدونم که چی میخوام بگم؟
یا نمیدونم اصلا من کیام؟
مامان دخترا؟ یه زن تنها؟ یهآدم عاقل؟ دیونه؟ خیالاتی که توهم زده بود این دنیا جای امنیه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر