اصولا به ازدواج معتقد نیستم
یعنی به ازدواجهای مرسوم در ایران
عین یه معامله و بگیر و ببند،
پرس از حساب و کتاب و سیاست، بشین و بفرما و بتمرگ
اما خب، وقتی اینجاییم و اینجا نفس میکشیم، نمیشه با قوانین هند یا بنگلادش زندگی کرد
ازدواج زمانی موضوعیت پیدا میکنه که
دو آدم عاقل و بالغ به این نتیجه میرسند که باهم
میتونن کارهای مهمتر و بزرگتری برای زندگی خودشون بکنند
با یک آدمی چنان چفت میشن که حاضرند تمام سالها و ثانیهها را با هم قسمت کنند
از اون آدمهایی که ممکنه شانس ملاقات دوبارهاش پیدا نشه
اونموقع میگم،
آدرس بهترین دفتر ثبت ازدواج کجاست
برای چنین تصمیمی نباید با شناسههای به درد نخور تجارب گذشته کسی را داوری کرد
نباید ازش بترسی و یا تردید و شک مثل خوره همه وجودت رو بخوره
در این مورد نه آدرسی بلدم و نه قلبم به چنین ازدواجی راه میده
بزرگترین جایزهی تصمیم درست
تنها نبودن در سن من است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر