۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

ساقیا آمدن عید مبارک بادا




  سالی که نکوست از بهارش پیداست
شاید امسال یکی از بهترین سال‌های عمرم بشه

کسی کی چیزی می‌دونه که من حالا بدونم؟
خدارو چه دیدی؟
انشالله
از وقتی فهمیدم پریسا هم می‌آد چلک، ترسیدم این‌جا حرفی به زبون بیارم
نه‌که یه انرژی منفی بزنه و راه سد بشه
سی همین وقتی اومد گفتم
منظور این‌که یه‌نموره حال و احوال ترسیده‌ی وحشتزده‌ي خفن
تونسته کل اوضاع ما رو مرکبی کنه
ولی خب این اولین سفر من و پریسای تنها بود
همیشه یه چندنفری ینگه، لنگه دنبالش  و معمولا سفر به دعوا و سوار شدن ماشین و چرخیدن به سمت تهران پیش رفت
وقتی گفت می‌آد، قول داد با ماشین خودش نیاد
به‌عبارتی خلع‌سلاح

و در این چند روز سوای اوقات میهمان داری، با هم بودیم
وقت شد، کلی حرف بزنیم
توی چشم هم نگاه کنیم و قطره‌ای هم بباریم
به عبارتی تازه بعد از بیست سال از خواب پرید و دید این دشمن یکه‌تاز همیشگی همون
مادری‌ست که به‌قدری از نبودش در رنجه که اون رو نمی‌تونه بابت متارکه ببخشه
فکر کن
همه امروز و دیروزها مون رفت پای، چارسال پارسالایی که یک بچه نگاهش می‌کرد و عینک لاکردارش هنوز روی تصویر مونده
خلاصه که اگه به لونه ساختن قمری وسط سر، یاس امین الدوله و ریشه دادن ساقه‌های بید خشک
هم که دل ببندم باید بگم امسال سال خوبی‌ست
تازه
اینام که چیزی نیست
یکی از ماهی‌ها هم نمرد و رفتند به حوضی وسیع
باشد که وسعت راه پیش رویمان باد
ریشه‌ها بسیار و قمر در قمر سعد افتد
وقتی دلت بخواد راه بده، شک نکن می‌ده

 به بهترین فکر کن












یادش بخیر تابستان گذشته چه پی‌گیر سالوادور بودیم
وای اگه یک قسمت‌ش از دست می‌رفت
و گاهی
برخی قسمت‌ها دوباره هم دیده می‌شد
چون تازه بود، آخرش رو نمی‌دونستیم
و می‌خواستیم سردربیاریم بالاخره چی شد؟
اما از وقتش پخش مجدد شروع شده
حتا یک قسمت‌ش را هم ندیدم
می‌مونه به زندگی ،‌آرزوها و عاشقیت‌های‌مان

عشق تا وقتی عشق می‌مونه که دور از دسترس و کشف ناشده باشی
وقتی شناخت آمد، عادت شد
عشق هم رفت
نه؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...