عشق یک تصادف است و بس
حادثی که به ناگاه عارض میشه
آهسته و خاموش با چگالشی بالا
برای عشق، نمیشه حساب و کتاب و برنامه ریزی کرد
به خودت میآی میبینی عاشق شدی
ولی اگه در این عشق دنبال پایان و آخر داستان باشی
عشقی، ذهنی و عاری از مهر خواهد بود
تو در عشق هر لحظه بیتابی و گم کردهای داری
تو در اینک، خودت نیستی
همه اویی
پیدا نیست
یاد او خوابت را میدرد
یا اولین یاد بعد بیداری، اوست
از میل خوراک میافتی و آشفتهای
و علائم دیگر این بیماری که تنها در حیطهی عدم شناخت، رشد میکنه
با شناخت و تکرار و ناخواستهها
عشق هم از بین میره
عشق آینده و ثبت و سند و مدرک نداره
عشق فقط در همین حالاست، ریشه دار تا اعماق وجود
بدون، شناخت و تکرار
بی بیمهی بدنه، آتش سوزی، یا سرقت و اینا
مثل عشقه دورت میپیچه و انقدر بالا میره که تویی باقی نمیمونه
همه او خواهی شد
این یعنی عشق، نظامی اینا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر