انقدر داغ کرد تا آخر جوش آورد
همیشه همینطوره مثل ایکاروس
انقدر بالا میرم که توقعم هم میزنه بالا. بعد گرمای زیادی خورشید بالهای مومی رو آب میکنه و من با مخ میافتم پایین. همینطور که ستارهها دارن دور سرم میچرخن، مخم هنگ میکنه و کل اطلاعات میپره
نمیدونم حسن، یا آفت؟
به گمانم حسن باشه، چون به سرعت پاک کردن هارد کل اطلاعات میپره و مثل امشب جیرون و سرگردون وسط ترافیک مدرس نمیدونم چکار کنم
میرم، برمیگردم، دوباره میرم. میآم خونه، دوباره میرم
گوشام کیپه و این آدم جدید که انگار از وسط عصر یخبندان سر و کلهاش پیدا شده، نمیدونه حالا دیگه به چه باور و مرامی آویزون بشه
د، همینه بد مصب
شرطیمون کردن حتما حتما آویزون یه چیزی باشیم
منکه امشب یهو ترسیدم
همونموقع بود که با مخ افتادم
مثل وقتایی که دچار آن حال یا جهان دیگر میشی و تا متوجه عجیب یا دیگر بودنش یا خروج از جسم میشی، ذهن فعال میشه و محکم برمیگردی پایین و اقتی توی جسم
به خدا منم موچم مامان رفت ، خانم بزرگ پودر رولن ، انگشتر فیروزه ، عطر یاس و عقاقی ، حالا هم که دزد به دل ما زد و خانم جان ... گریه برای خانم جان بهانه ایست برای نامردمی مرگ دوستی و سیاهی و سیاهی و سیاهی ... آی مردم مردم وای مردم مردم
پاسخحذف