پس چی فکر کردی؟
زندگی یعنی سفر
و داستانهای بین این دو است که زندگی مرا میسازد و تعریف میکند در پشت نامی به اسم، من
اسمش شد زندگی
اگر بنا باشه دایم همة داستانها روی کولم باشه، دیگه توانی برای رسیدن به آخر راه و تجربة زمین باقی نمیمونه
چیزهایی که تجربه شد، رفت و گذشت. به عبارتی تمام شد و باید باقی راه را زندگی کرد
درست مثل همان سکته یا برادری که بهش اشاره داشتی
من اگر از صبح تا شب تکرار کنم ............. مکررات پشت سر را چه وقت اکنون را درک و بفهمم؟
من اومدم اکنون و حالا را تجربه کنم
خداوند در اکنون حضور داره
و من مسافری بیش نیستم بهنام تلخ
سیبی که کال بود ، رسید، و حالا منتظر افتادن از شاخه است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر