۱۳۸۷ آذر ۲۶, سه‌شنبه

عیدانه



بوی عید
عید باشه، از هر نوع و اسم که می‌خواد باشه
من حتی با اسمش تازه چیه؟ قشنگ می‌شم
انقدر قشنگ که لپم گل می‌اندازه و دنبال بهانه‌ای برای خندیدن
منی که، کافیه کمی نیشم باز بشه، باقی مسیر نیش تا ریسه رو خودش سر می‌خوره و تا قهقه میره
راستش امروز کشف مهمی کردم
من حتی در کودکی این‌همه عید رو دوست نداشتم که هر چی سنم می‌ره بالا، باهاش لب تو لب شدم
ای دیگه، اصولا خانم مناسبت زاده هستم.
سرم می‌ره برای انواع سرمونی و جنب و جوشی که عطر نان تازه و رسومات داشته باشه
بعد با حوصله خاک همه قاب‌عکس‌های لب طاقچه رو می‌گیرم و لاله‌های بالای بخاری رو برق می‌اندازم.
در شیرینی خوری، برنجی و پایه‌دار بی‌بی شیرینی نخود‌چی می‌چینم و چند عود با هم را توی معبد می‌سوزونم و می‌خندم
سیب درشت لبنانی را چنان گار می‌زنم که صداش تا هفنا حیاط اونور تر می‌ره و
بالاخره
پسر شمسی خانم می‌شنوه

لحظه‌ی قصد

    مهم نیست کجا باشی   کافی‌ست که حقیقتن و به ذات حضور داشته باشی، قصد و اراده‌ کنی. کار تمام است. به قول بی‌بی :خواستن توانستن است.    پری...