اصولا هیچ اعتیادی خوب نیست،
چه پستونک و سیگار
نمیخوای، فارسی وان
خب البت خودش حکایت زمین بود.
یک سال اول همه چیز رویا و خواب خوش مهربونی و عشق بود اما حالا
فقط یه چنددقیقهای از افسانهی افسونگر رو میبینم و آخرهفته هم رویاهای شیشهای گو اینکه کلی به اطلاعات عمومیمون افزوده شد
مثلا امشب در سفری دیگر، ماریاچی رو میشناختم
و با مفهومش در فرهنگ خشن مکزیک آشنایی داشتم و معنای
خوشگل مزهي عشق رو از صدقه سر مارگاریتا و عشاق رنگارنگ پسرش فهمیدیم
فکر کن!خدا شانس بده، سر فریجولیتو دعواست، هیچکی مارگاریتا رو نمیخواد
اوقت ما سی ایی پریا و پریسا پشت دستمون رو داغ زدیم
یعنی کسی جرئت نداشت به کل انداختن با این ها فکر کنه
آخ بگم از ایی مارگاریتا جیغ جیغو که بسکه جیغ میزنه دیگه من نمیبینم
البته اصولا کل گروه پریشان احوال و باری به هر جهت و چه بسا از فیلمهای
اولیهی عصر آپارات سنگی مکزیکو باشه
دیگه اون از سناریست آلزایمری تا کارگردان مشنگش همه حال خرابند تا سوژهی تاریک و هرکی هرکی فیلم
سفری دیگر هم سالوادور دری وری شد
والریا ، ضایع شد و ............ دیگه تحمل دیدن اینهمه رذالت رو نداشتم
البته یهجاهاییهم قاطی شدم
مثلا امشب آنتونیو ماشین دار شده بود، من همهاش منتظر مراسم خرید ماشین نو
به سبک کرهای بودم که طی دو سه هفتهی گذشته در چندین فقره همگی با هم دیدیم
اسکار و اینام که اصلا ازاول نمیدیم
به گمانم ما دنبال چیزایی بودیم که دور و برخودمون نیست
کار که به اینجا رسید
تو بهش بده نمرهی بیست
خلاصه که خواستم از همینجا آبرو رو آبی و تابی بدم و بگم
من دیگه فارسی 1 نمیبینم،چون اونم شده سراسر بدجنسی و خیانت و جنس جور حال خراب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر