۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه
من و پسر شمسی خانم
زمان بیبیجهان مد بود دخترها انگشت لای لپ بذارن و جواب پسر شمسی خانوم را از پشت در بدن
زمان شخص خانم والده، دخترها روپوش ارمک میپوشیدن و یقههای سفید با دو پاپیون به موهاشون مدرسه میرفتن و اگر پسر شمسی خانوم رو در پیاده روی روبرو میدیدن، میانداختن و از وسط خیابون میرفتن که خدایی نکرده برای کسی توهمی پیش نیاد
از هم محلیها گرفته تا چهارتا محل اونور گذر
به ما که رسید، آسمون تپید
پسر شمسی خانوم جین لوله تفنگی میپوشید و صورتش از بین موهای بلند صاف یا فری، سر و صورتش پیدا نبود و بهش هیپی میگفتن
یه روز صبح چشم باز کردیم دیدیم پسر شمسی خانم، اورکت امریکایی میپوشه و تو خیابونا مرگ بر شاه میگه
چند وقت بعد هم رفت جبهه و افقی برگشت
زمان بچههای ما از این بچهتا بچه بعدی مد عوض میشد
بچههای اول که به سنوات جنگ میرسیدن همه از دم موجی و پسر شمسی خانوم به فکر بود قبل از سربازی از ایران جیم بشه
دخترها هم که از دم گشت ندید بدید و تو نخ فیلم ترکی
از ژل، ظرفشویی تُرک شد تا برادر افندی
برای بچة بعدی مد عوض شد و یهروز پسر، شمسی بانو سرش رو انداخت پایین و دور از جون همگی مثل یابو از پلههای پشت بوم اومد پایین و فکر میکرد کبوتر دمچتریست و دنبال ماده طوقیش میگشت
یحتمل اکس زده بود یا دوپا فاز ترکونده بود
از نسلهای بعدی نمیگم که پسر شمسی خانوم قبل از بلوغ با خانم همسایه چه کرد
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
سفری در خیال کیهانی ( تجربهای هولوگرام)
اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود، آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر