۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

چه خوبه که خدا هست




می‌دونی چیه؟
این جمعه حرفی از قورمه‌سبزی و ریحان و نان سنگک تازه نیست
حرفی از بقچه‌های سفید و گل‌دوزی نیست
حتا نمی‌خوام از شوق کودکی بگم برای دیدن فیلم زورو راس ساعت دوی بعد از ظهر جمعه
یا فیلم‌های سینمایی که حتا تکزاسی‌ش هم دوست داشتیم چه برسه به دزدان دریایی
از کوزه‌های ترشی کنار حیاطم نه
از زندگی در گذر می‌گم.
از راه نجات‌هایی که برای خودمون خلق کردیم تا بتونیم انکار درد کنیم و به نا امیدی ننشینیم
مثل خدا،
دروغ‌چرا؟
من که هر چی سرم اومد گفتم، نه...... این‌که ........یک نشونه بود
اونم که ..........یک خیری درش بود
اینم که......... کارما بود........ باید پس می‌دادیم
اونم‌که .........حتمنی به ضررمون می‌شد که نشد و ........... آخر
یعنی درواقع انقدر اون نیروی ندیده به‌نام خدا و عدل را باور کردیم و لازم داشتیم باور کنیم
که زندگی رفت
اما بازهم دروغ چرا هم محلی؟
از وقتی پریا رو تلاق دادم تنها مصاحبم خودمم.
خودم و گلدونای بالکنی که چه قیامتی کردن و دیگه حالش نیست مثل پارسال عکس بگیرم و این‌جا بذارم
بارها به نقطه‌ آرزوی مرگ رسیدم، چون برای این مدل زندگی برنامه‌ریزی نکرده بودم
بارها شب تا صبح زار زار گریستم و به خودم و هر چه کردم با نشونه و بی‌نشونه لعنت گفتم
به تنهایی که آخرین مزدم شد
اما یه‌چیزی نگهم می‌داره.
یه‌چیزی که در عبور از این همه تلخی و رسیدن به بی‌کسی مطلق نمی‌تونم زندگی را ترک کنم
اون هم باور همین اما و شاید هاست
باور تواست
باور خداست
خدایی که خروار خروار معجزه به زندگی‌م بخشیده. همون که زیر چهارمین طبقه رضا را آورد که پریا را بگیره
همونی که خودم رو از مرگ کشید بیرون
همونی که کانسر پریا را خوب کرد
تو فکر کن مادری جای من حاضره همه‌ی هستی‌ش را بده، فقط بچه‌اش زنده بمونه چی می‌خواد از خدا
جز شفای اون بچه
مرحوم خسرو شکیبایی جمله‌ای گفت که برای یادآوری هر چه شد، کم از آیات الهی نبود.
گفت: خدایا الان فقط به یک معجزه احتیاج دارم
و تو از ما دریغ نداشتی
در بیمارستان آتیه وقتی فهمیدم پریا بیمار، حاضر بودم همه چیزم را بدم حتا زندگی‌م فقط پریا بمونه
به کلام و به عهد و میثاق با خدا هم نشست
گو این‌که منوبه جایی کشوند که الان ترجیح بدم دیگه باهم زندگی نکنیم. البته نه از مدل خانم والده
خب
شما فکر می‌کنی می‌تونم بگم نیستی؟
ولی چطور فکر کنم نشستی و هرچه برگه امتحانی داشتی ریختی جلوی من
به هر حال هرنفسم شکرانه‌اش واجب و هر قدمم به سوی تو حاضر
خدایا تو را بی‌حد سپاس‌گزارم
.
.
سلام به جمعه‌ای که درآن خدا را باور داشته باشیم



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...