عاقبت فهمیدم چیه این فارسی 1 در خونههای ما جا افتاد؟
اول که یک موج نرم و رنگین، عشق و آرامش و ویکتوریا اینا بود
ما جلد شدیم
حالام که دور افتاده دست لوکرسیا و ربکا و خنگ بازی مارگاریتا زده بالا
نگاه نمیکنم، اما
میشنوم و عصر که یادم میافته، امشب فلانی چی میشه؟
خیالم راحت میشه که خب برنامهی ساعت هفت تا ده شبم معلومه و چیزی برای پیگیری هست
اینطور کمتر ذهن درگیر این میشه که، حالا تا شب چهکار کنم؟
روز و خورشید تعریفش پیداست
کار است و کار است و کار
اما تکلیف شب و تنهایی .....یه چی میشه؟
باور کن از اولش نمیدونستم که آخرش قراره
اینطوری بشه
زندگی شاهراهی پر از غافلگیریهاست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر