۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

خواهم شکست




به‌قول میترا
شان
ما خیلی چیزها را در زندگی پس می‌زنیم به نام، شان
به‌نام، من، غرور و سربلندی وقت خواب
کم نیاوردن ، پیش خودمون
اما این منه درون ، این شان که به‌ما نمره می‌ده، ردی و تجدیدی داره
آیا بخشی از وجود و در درون ماست؟
یا بخشی ذهنی و اجتماعی؟
به‌گمانم اگر در یک قبیله‌ی افریقایی به دنیا می‌آمدم و کسی نبود بادم کنه
اگر حتا قوانین اجتماعی به من می‌گفت باید تو گام برداری
یا مثلا مد این بود که هر کی هر چی دلش خواست خودش باید بره و برداره
باز هم این شان کنار ما زندگی می‌کرد؟
یا شاکله و فطری است؟
من می‌گم فطری‌ست
جوابش توی همه‌ی اون خونه‌هایی ست که برای گزران به در و دیوار و زمین و زمان سر می‌کوبن
اما خود نمی‌فروشند
استاد آخر رنگ روغنم هداوند
یادت شاد نمی‌دونم کجایی، یا زنده‌ای یا مرده
جوان بود و متاسفانه درگیر اعتیاد
هنوز در باور من در امر کپی رو دست سیروس هداوند موجود نیست
اما به دلیل ضعفی که داشت همیشه سفارشی کار می‌کرد
و در حسرت یک بوم می‌سوخت
کاری برای دل خودش انجام بده نه، برای جیبش
گو این‌که معتاد، گو، در حال فنا.... اما ساعت ها پشت سه‌پایه می‌نشست و پدر خودش را درمی‌آورد
برای نون شب
نه. شان، بسیار فطری و در شاکله‌ی ماست
میترا جون اونی که مال من باشه نه کسی می‌تونه ازم بگیره
نه خودش می‌زاره می‌ره نه .................. هست چون با من کامل می‌شه، همون‌طور که
من، فقط با او کامل می‌شم
یعنی ربطی به من نداره،‌ حتا بچه‌ام را به زور نمی‌خوام
چه به بیگانه‌ای که حتما با رفتنش خواهم شکست
اونی که توسری و چش و چال درآوردن بخواد
حتما سهم ما نیست


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...