۱۳۹۲ بهمن ۱۷, پنجشنبه

ساک ساک




به تقویم من برنامه‌ی امروز طبق ستوات کهن، بساط کباب بود و ادامه‌ی ماجرا...
حضرت پدر اگر می‌دونست چه‌طور پس سی سال تقویمش را هنوز به دست دارم
شاید در کودکی تنهام نمی‌گذاشت و شاید از بخت‌یاری من بود که ایشان
زود بار سفر بست و رفت
فکر کن!!
اگر ابوی گرام تا همین دیروزها تشریف داشت نه گمانم چیزی مانده بود به اسم من، که همه او شده بودم
شاید هم رفت تا تلخی‌های پدرگونه را نشناسم؟
یا برای این‌که خودم را تجربه کنم
شاید هم هیچ ربطی به حضور یا غیبتش نداشت و هر چه می‌کنم از ژن ته تغار ایشان دریافتم و سیستم خود به خود درگیر محرک و پاسخ باشه
به هرحال به تقویم مادرانه‌ی من
امروز روز کباب و منقل است و شادی‌های خانوادگی 
 این بهترین الگویی‌ بوده که در این هزار ساله داشتم
نسخه‌ی امن و صمیمی بچگی
و به عبارت ساده‌تر من هنوز
در میان درختان خانه‌ی پدری چشم گذاشتم تا بچه‌ها قایم بشن
بچه‌ها رفتن و کسی نمی‌گه
ساک ساک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...