۱۳۹۲ اسفند ۵, دوشنبه

سر خوشی




می‌دونی چیه؟
 عادت کردیم به سبک اداره‌ي محترم مالیه زندگی کنیم
به هر کی می‌رسید سوزن پیکاب کهنه رو می‌ذاریم روی صفحه‌ی زندگی
قژ قژ قژ قژ 
همگی عادت کردیم به صدای ناله نوله و قژ قژ
عادته دیگه، از نوع فرهنگی‌ش
باور کن
به‌خدا راست می‌گم
در طبع ما مردم صاحب سخن و مالک هنر نمی‌گنجه از سر خوشی زندگی کنیم
به دیگران توجه داشته یا مهر بورزیم
مگر بروز به ناگاه شخصیت رابین هودی
یعنی تو فقط باید از درد به خودت بپیچی،
 بدهی امانت را بریده باشه، 
بدبختی کلافه‌ات کرده باشه تا این قوم آریایی
اندکی از خود توجه نشون بدن
گرنه، غیر از این راه نمی‌ده، تو همین‌طور سوت زنان و بی‌ربط خورسند باشی
یعنی که چی؟
گندش رو درآوردی؟
مگه آدم از الکی این همه شاد می‌شه؟
چمی‌دونم. لابد من یکی از نوع الکی شادم؟
یا شاید به باور خودم و حکومتم بر سرنوشت خویش رسیدم
شاید من یک مسلمان واقعی باشم؛ که به انسان خدایی باورمند و عنان زندگی از کف غیر گرفته
و به دست خویش سپردم؟
گاهی به خانم والده می‌گم:
وای فکر کن بری اون بالا و بابت همه‌ی این التماس دعاهای به غیر خفتت کنن
دیگه اون‌موقع سند و قباله و چک هم نمی‌تونه ضامنت بشه که چرا به جای خالق هستی به مخلوقاتش آویزون بودی
دیگه اون‌وقت اشک‌هایی که بنا بوده روزی مدافعت بشه کاربرد که نداره هیچ، کل هوم مدرک جرائمت بشه
رنگش می‌پره، طفلی ضعف می‌کنه و از ترسم می‌گم:
مزاح بود مامان جونم به دل نگیر، خودت بهتر از همه می‌دونی یه بچه خل زائیدی و از باب آبرو به همه گفتید نابغه بود
فقط قول بده اون‌ور آسمون پارتی منم بشی
خب چه می‌شه کرد با کسانی که بیشتر از این باور ندارن؟
ما حق نداریم آرامش هم را بگیریم
وقتی ابزار آرامشی تازه‌ای نداریم به دست هم بدیم

حالا شما هم من رو هر فرضی بگیری حلاله
خودم به دل نمی‌گیرم، شمام آزاد باش
اما این خودشیفتگی در مغزم جا نمی‌شه
چون زمانی که اون‌ها من را می‌شناختند،
 شدیدا و عمیقن دنبال یه منبری بودم که ازش  آویزون شم
تنها کار مهمی که در اون سال‌ها انجام دادم، پی گیری درس و مشق و ابزار بزرگسالی بود 
در حالی که در اتاقی مدام به نماز و ذکر و .... مشغول بودم که از بی‌چارگی واقعیت خودم را از دست داده بودم
چه‌طور زنی که از صبح تا شب کتک می‌خورد برای پاس کردن بدهی‌های یک آقای شوهر انگل بی‌مصرف می‌تونه به خود باوری برسه
چه به خود شیفتگی
حالا رو بگی؟
شاید
اونم نه شیفته‌ی خودم که شیفته‌ی حضور روح الهی و آزادی با ارزشم هستم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...