۱۳۹۲ بهمن ۱۶, چهارشنبه

من‌که خودم می‌رم، چرا هولم می‌دی؟




هی فاصله می‌گیرم
نزدیک می‌شم
هی می‌ترسم
هی مادر می‌شم
همیشه و همه‌ی عمر من ، همه رفتند و
من همین‌جا به‌جا ماندم
سی همین ترجیح می‌دم با همه اهل جهان قهر و دور و ... باشم تا
مجبور نشم درد رفتنی را تجربه کنم
مشکل از منه
از این درد بی‌ربط لاکردار که هنوز از رفتن‌ها می‌آد
اگه نخوام براش دلیلی و جلوه‌ای مزین بسازم، می‌شه نصیب و قسمتی کج
پس برمی‌گردم به خودم و دردی که بارها و بارها تجربه می‌شه
باید یه چیزی از یه‌جایی برداشته بشه
یک باور غلط
یک انتظار کج
چه‌قدر این مدت آرزو کردم باهام کژی کنه
ناراستی و بد کرداری کنه
بل‌که وقت رفتن توانم از او دل کندن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...