هی فاصله میگیرم
نزدیک میشم
هی میترسم
هی مادر میشم
همیشه و همهی عمر من ، همه رفتند و
من همینجا بهجا ماندم
سی همین ترجیح میدم با همه اهل جهان قهر و دور و ... باشم تا
مجبور نشم درد رفتنی را تجربه کنم
مشکل از منه
از این درد بیربط لاکردار که هنوز از رفتنها میآد
اگه نخوام براش دلیلی و جلوهای مزین بسازم، میشه نصیب و قسمتی کج
پس برمیگردم به خودم و دردی که بارها و بارها تجربه میشه
باید یه چیزی از یهجایی برداشته بشه
یک باور غلط
یک انتظار کج
چهقدر این مدت آرزو کردم باهام کژی کنه
ناراستی و بد کرداری کنه
بلکه وقت رفتن توانم از او دل کندن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر