سال 76 در هنگامهي اجراي سقف اوس جليل در پاسخ حیرت من از بالایی شاخههای تیرآهنها میگفت:
والا خانم کمتر از این کار نمیکنم. سال 41 برف اومد نیممتر. من فکر اونجاشم میکنم
حضار گرام خنده زدند و من اطائت فرمان برای خرید و ارسال تیرآهن از تهران به نوشهر
صبح تا چشم باز کردم، نشستم پای کانال خبر و برف بیسابقه در مازندران و گزارشگر میفرمود:
این برف در پنجاه سال اخیر بیسابقه بوده
بلافاصله به یاد جلیل افتادم و خانهی فعلا ترد شده از جانب من
معنی نداره
خونهای که نتونه از خودش محافظت کنه چهطور مامن من میشه و تا اطلاع ثانوی مسیر مازندران به تهران مسدود شد
الان هم اصلا برام مهم نیست که اون سقف میتونه نگهدار خودش باشه یا نه؟
این دو سه ساله به حد کافی به بیتفاوتیش رسیدم
بیشتر نگران اون روستاییهای بدبختم و نان دانهای 1500 تومان
لعنت به این ژن آریایی که در هیچ کجای دنیا نه گمانم چنین کنند
که ما با خود میکنیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر