۱۳۹۲ بهمن ۱۷, پنجشنبه

منه رسام


 

این مدت فکر می‌کردم
کانون ادراکم رفته به نقطه‌ی مادری و کارگاه را تعطیل کردم تا بازگشت پریا و بازگشایی کارگاه
اما از جایی که کانون ادراک گرام این جانب در نقطه‌ی رسامی متولد گشته
چه مادری، چه خواهری تفاوتی نداره
تهش همون رسامی هستم که متولد شده و نمی‌دونم کی و چه‌طور دوباره خودم را وسط کارگاه دیدم
بعد هم که سفارش از غیب رسید:
چه‌طور یه سه لته برای پریسا کشیدی؟ من چی؟
مام موتور هزار رو روشن کردیم و دست به کار ساخت و ساز شدیم جهت خروج از کشور
هنوز نیمه تمام و باید حتما تا فردا تمومش کنم که به وقت سفر کار خشک شده باشه




ژن من همیشه در حال فریاده که:
نمی‌تونم
نمی‌شه
نداریم و ..... در زندگی موجود نیست
هر لحظه‌اش سهم من و در حال گذر و کلی کار نکرده دارم
که نمی‌خوام وقت رفتن دوباره بگم 
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ
همون آخی که بعد از بیست سال هنوز جاش می‌سوزه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...