با شروع ماه اسفند،
تو گويي موتور چندهزار ذهنم فعال ميشه
همين حس نزديكي بهار كافيست تا در يك نقطه بند نشم
شش ماه به انتظار بازگشتش نشستم و از سرما با ايوان كاري نداشتم و ... الي آخر
يك هفتهاي ميشه كه باغبان نمونه برگشته و مجددا سبز شدم
هنوز كار به جيم از پاي نقاشي نرسيده كه كلي از گلدانها داخل و همينقدر به كاشت بذرهاي بهاره برسم هم خوبه
يعني من و خاك
من و طبيعت
من با دار و درخت
وارد معادلهاي يك دست و پاك ميشيم
البته بيش از بهار عاشق پاييز هستم
روزهاي نوستالژيك مدرسه و چراغهاي صبح زود
اما بهار دوباره سازي من و زندگي با هم آغاز ميشه
چلك هم براي همين دوست دارم،
تا دلت بخواد خاك،
تا بخواهي بيل زدن و ویجين كردن
تا بخواهي، هستي
و منکه عاشق بودن
بودنی سبز و جاری، بی کم و کاستی
عاشقتم زندگی
البته با اجازهی غریب و آشنا اگر به پای خود شیفتگی من نمیذارید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر