نمیدونم از کی؟
فقط میدونم از بچگی تا هنوز در مواقع طوفانی ژن ترس من سگ دو میزنه
یعنی هول میشم، دست و پام گم که نه میپیچه به هم
نفس تنگه میگیرم و بعد هم سر درد روی شاخشه
که خودم را توجیه کردم که این وحشت مولود خاطرهی طوفان نوح در ژن منه
ها ؟ یعنی نمیشه؟
تنها چیز نشدنی چیز دلیل منطقیست
اگر طوفانی بوده؟
هیچ دلیلی نداره اون یا طوفانهای دیگری در ما حامل ژن ترس شده باشن
با اینکه میدونم بعدش بارون میزنه و زمین خوشگل مزه میشه
باز
نمیتونم در اون لحظات به بعدش فکر کنم
اینم ترسی مثل وحشت از فضای بسته است که شخصن خودم کشف کردم
اما موضوع امروز
داشتم در مطبخ چای میریختم که ، متوجه شدم یه صدای مرموز و موزی همچین سوت کشون گوله کرده و داره با شدت به سمت پنجره میآد
یه موجی رو حس کردم که زد و دو لنگهی پنجرهی قدی رو باز کرد
فکر کنم یه نیمه سنکوبی کرده باشم؟
به مشاهدهی عامل ترسم رفتم. چشمم به این منظره خورد
میلگردهای رقشان بر دستان باد
فکر کن. این از اون بلند مرتبههاییست که خدا میدونه چه عظمتی داره
ولی احساس میکردم داره عربی میرقصه
نه به قدر منار جمبون چون جمبیدن اون رو ندیدم
اما به قدری که مشاهده میفرمایی چه به سر میلگردهای غول پیکر آورده
من حق دارم بترسم یانه؟
اما بارون بعدش هم
عشق است
شبای آخر اسفند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر