۱۳۹۲ اسفند ۸, پنجشنبه

جمعه‌های شیرین



بنا باشه بشمرم این چندمین جمعه‌ی گندم و چند جمعه از یادواره‌ی بی‌بی‌جهان گذشته
بی‌شک به جمعه‌هایی می‌رسم که از عمرم گذشت و رفت
جمعه‌های خوب و شیرین
جمعه تنها روز خداست که تا غروبش بی‌شک شیرین
غروبش را هم که باید با فنجانی قهوه‌ی تلخ قورت داد
و جمعه‌ها حتمن روزهایی‌ست که در حساب عمر شمرده شده و می‌رسم به کل مسیر طی شده تا این‌جا و یهو
احساس سنگینی و خستگی به سراغم می‌آد
که، اووووووووووووووه چنی زندگی کردم و سی همین خسته‌ام، روله‌ام
این یک خط تا حدودی به ژن لری مادری گرایش داشت
مادری که همه این سال‌ها سایه و امنیتم بوده و هست و خواهد بود
شکرانه‌اش واجب برای همه‌اش
این‌که جمعه‌های بسیار گذشت و من امن بودم، جمعه‌هایی که درش روزهای رفته را شمردم و روزهای مانده
نمی‌دونم چندتا جمعه مونده
خوبیش به اینه که جمعه‌های من به هیچ مکتب و شخص و آئینی تعلق نداره
به موسیو زمان هم ربطی نداره
جمعه‌های عمر ما تنها به کودکی می‌چسبه و بس
جمعه‌ات زرین و پر ز شادی
هم بچگی
هم محلی
مهم بودن ماست و برکت بخشیدن به روزهای خداست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...