۱۳۹۲ اسفند ۹, جمعه

Goodbye My Love Goodbye - Demis Roussos

  

غروب جمعه‌اي خنك و خلوت
خلوت نه در مكان كه خلوت سی يه‌جور حسي عجيب كه حاكم بر اين دقايقم شده
يه‌جور تهیای گنگ خاطره‌
بي‌اختيار به گذشته برگشتم
به سن ده شونزده سالگي
من و خامي رو به بچه احوالي و چرايي عميق نبود عشق در زندگي‌م
مانند همين احوال كنوني
اتاقي و نوري خودموني و صداي شيخ روسس كه جلوه بخش احوالات گمگشته‌ام مي‌شد
نمي‌دونستم عشق دقيقن چه جور حسي‌ست؟
مثل حس من به پسر هم‌كلاسي؟
به پسرهاي فاميل؟
اين چه حسي بود كه هر چه زور مي‌زدم درم حادثي واقع نمي‌شد تا بفهمم ،  ايي عشق كه هر كي يكي يكي داره
تا دخترهاي خاله جان احترام يا پسران خاله جان رعنا؛ چیه؟ 
 راه نمی‌داد!
اما مزه خوری‌م خوب بود
اداهای عاشقانه‌ی فابریک با خود داشتم
اون‌زمان نمی‌دونستم گوش دادن به فلان ترانه‌ها و غمبرک زدن پشت پنجره و ..... فلان و اینا همان ژست‌هایی‌ست که نه تنها کل فامیل تجربه می‌کنند
که مال من دغدغه توش نداشت
مال برخی داشت و اسمش عشق شده بود


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...