۱۳۹۳ تیر ۱۰, سه‌شنبه

یک بغل بغض


این روزا و این دقیقه‌های بین دو زمانی و رسیدن به افطار رو خیلی دوست دارم
این‌که دیگه جونی برای منت نمونده
افتاده اون زیر میرا لت و پار و بی‌صدا
این دقایقی که عجب راه کوتاه است تا شما
تو گویی، کافیه دست دراز کنی
تا بچینیم، خوشه‌ها
خوشه‌های ایمان و رسیدن به باور شما
یادآوری لحظات تاریک زندگی که تنها باور تو نگه‌مان داشت
تنها ایمان به تو سرمایه‌ام بود
و این حس امنیت حضور شما
چه تلخ‌ها که بی اثر نمی‌کنه
این‌که خوبه اگر من سر در نمی‌آرم
مهم اینه شما بر نظم هستی تسلط داری
 و اراده‌ی تو نمی‌گذاره هیچ مهره‌ای بی سبب بسوزه یا رشد کنه
کلی سرشار از حص خوب با تو بودنم
باتو بودن در تاریک ترین لحظات زندگی‌م
سجد تمام هیکل من بر خاک آفرینش تو
که من تو را بارها دیه‌ام
لمس کردم
بودیم
درخشیدی
برقی زد و رفتی
من با شما چه ناله‌ها که نکردم 
چه نوازش‌ها که ندیدم
درود به خالق هستی بخش و معجزاتش


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...