۱۳۹۳ تیر ۲۵, چهارشنبه

پدر سگ



دو روزه مرور می‌کنم
کلی آروم شدم
یعنی نه که بعد از صد سال، اما یه چیزهایی مرور شد که عین مگس از صبح می‌پرید وسط
هر چیزی که آزار دهنده است باید مرور بشه
تا انرژی‌ها از اون زمان و خاطره جمع نشه، تبدیل به ویروسی می‌شه که صاف می‌ره روی لایه‌ی خاکستری مغزم می‌شنه و مثل موریونه می‌زنه به کاسه کوزه‌ام
اما نوی حرف همه‌اش می‌گم: بابا جان دیگه چی رو مرور کنم؟
من‌که اون چند ماه رس‌ش رو در چلک کشیدم
پوستش رفت
چیزی نمونده که مرور کنم
از اون به بعد هم که به یمن هجرت پریا من موندم و خودم
کسی رو نمی‌بینم که انرژی دور ریز داشته باشم و مرور می‌خواد
غافل از این‌که همه‌ی اون‌ها که هی مگسی می‌شن، یعنی من درش کلی انرژی دارم
امروز باهاش نشستم و بازی رو چرخوندم و توپ رو انداختم توی زمین ذهن
یا بهتره بگم ذهن بیگانه
که به یقیین رسیدم از من نیست
زیرا می‌گرده و از بین هزار سال زندگی فقط نقاط تاریک رو برمی‌داره و برجسته می‌کنه
سی همین امروز یخه‌اش رو گرفتم که:
هوی عامو من انرژی اضافه ندارم خرج تو کنم. از الان دست روی هر چیز بذاری
سر خیابون هم که باشم، می‌ایستم و مرورش می‌کنم
تو سوژه بنداز ببین چه‌طور بانک‌ت رو می‌خونم؟
پدر سگ معلوم نیست از ظهر کجا گم و گور شده؟

من تا دلت بخواد نرم
شناور در جریان سیال لحظه‌ی اکنون 
تو گویی بهاری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...