نصف شبی از خواب پریدم
بی معطلی به این میاندیشیدم که وای خدایا باز هم زندگی تکراری
باز نقاشی و باز گلها و باز شانتال
بهشت هم تکراریش میشه اونکه یارو سیب و کند، رفت
همین و بس
اگر بنا باشه شبانه روز چلو کباب بخوری دلت به هم نمیخوره؟
مام از هر روز هر روز چلو کباب آزادی و نقاشی دل به هم خوردگی پیدا کردیم
رفیقی چند روز پیش گفت:
بابا گور بابا درک. بیا زن یکی از همینا شو، نخواستی برمیگردی
یه نگژاهی بهش گردم و گفتم
اینایی که یه عمر در انتظارند نه سی قد و بالا رعنای من
سی اینکه اگر نخواستم باید برم دنبال تخلیه خونه و انداختن بیرون، غاصب
یعنی قبلی که کار کشید به دادگاه و بزن بکش
یارو خودش رفته بود و از خونه دل نمیکند
خب یعنی همهی شماها در خونههای همسرتون زندگی میکنید؟
همگی دست در جیب بانو دارید؟
همه ول میگردید و ول میخورید؟
پس سی چیه هر کی سر راه من سبز میشه،فطرتن ولگرده؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر