كي زمان بچگي ما، اينهمه تعطيلي بود؟
یعنی اگه بنا بود ما با این فاصلههای گشاد گشاد بریم مدرسه
چه لزومی داشت، اون همه شب تا صبح دعا کنیم یه بلایی سر معلمه بیاد و
نیاد مدرسه
برخی تا دعای تصادف هم پیش میرفتن
البته معلمین زمان ما از جنس شمر بودن، وقتی مدیر و ناظم با خط کش چوبی بچه پروروهای مدرسه رو سر صف میزدن
دیگه معلم علوم که یک روز ورق امتحانیهای یک کلاس رو گذاشت روی سقف فولکسش و راه افتاد
فرداش هم با جسارت گفت، برگهها رو باد برد، فردا دوباره امتحان
هیچ دلیلی نبود برای دوست داشتن مدارس اون زمان ما
انقلاب که بنا بود بشه
یه چند سالی زودتر میشد که نه ما آش نخورده و دهن سوخته باشیم که هر چه میدیدیم
باید صبر میکردیم تا 18 سالمون بشه
تعطیلیهای کلان هم از کف نمیرفت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر