۱۳۹۳ تیر ۲۴, سه‌شنبه

موزه ایران باستان



از ازل تا  یه چی می‌شد، می‌گفتم: اون‌موقع که این‌طور بود.
با چشمای گشاد برمی‌گشت: 
اه... مگه زمان شماهم بود ؟
توی دلم می‌ریخت و می‌گفتم:
 صلواتی، مگه از موزه ایران باستان درم آوردی؟
همین دیروز قد تو بودم
 وقت رفتن و قال گذاشتن من که رسید
کلی کلاس توجیحی برام گذاشت که:
 هنوز این‌همه جوون و خو شگلی و ...  من می‌رم ،‌ تنها نمونی‌ها
یه زیر نگاهش کردم: که خدا رو شکر عاقبت از موزه درم آورد
ولی دیگه کی این حس پیری رو از من بگیره؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...