۱۳۹۳ تیر ۲۴, سه‌شنبه

بهشت بازار




یه روز یه جایی توی این دنیا چشم باز کردیم و ابتدا آرامش بود و خوشبختی
چون دیگران عهده دار مسئولیت ما بودن،
 بهشت بازار بود و بخور و بخواب
تا وقتی هم که تحصیل می‌کنی،‌هزینه‌ها هم‌چنان بر دوش اون‌هاست
در نتیجه دنیا رو جای امنی می‌پنداریم که فقط معطل مونده ما بزرگ بشیم
و وای از زمانی که استقلال ما شروغ می‌شه
باید مسئولیت تمام تصمیمات و حرکات و ابتکارات .... رو به دوش بگیریم
و از جایی که از اول به‌جای گفتن حقایق جهان، به گوش‌مون خوندن:
من نمی‌ذارم کسی به‌تو چپ نگاه کنه. خودم تا آخر دنیا هوات رو دارم و ..... داستان‌های خانواده‌ی ایرانی 
که ترسیم هزارو یک‌شب گونه‌ی زندگی‌ست، موجب می‌شه همه در مرز سنین پیامبری 
فقط داریم زیر پای خودمون رو می‌کنیم
به عالم و آدم بدو بی‌راه بار می‌کنیم، سی چی حال‌مون رو گرفتن؟
جیب‌مون رو زدن؟
دوست‌مون نداشتن؟
عاشق‌مون نشدن و .... الی آخر زندگی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...