بزرگترین آموزهای که طی این سالها از قرآن دریافتم، تعادل بود
در هر امری باید تعادل داشت، حتا در احسان و دوست داشتن مردم
کما اینکه خداوند بارها به رسول نهیب میزنه:
چیه داری سینه چاک میکنی برای این مردم؟ تو رسولی پند دهنده هستی. نه بیشتر
یعنی تا به نبی منتخبش هم مداوم درس زتعادل میده
بعد چی میشه که ما قطی میکنیم و از شور به در میشیم؟
دیشب داشت خوابم میبرد که چشمم خورد به صحنهای از 18 تیر معروف شاید هم تاریخ دقیق این نباشه
زیرا نه سیاسی بودم و نه توانش رو دارم.
اما از اون روز یک خاطرهی عجیب دارم که کل پادشاهی پهلوی رو تعریف کرد
البته در دی شب نه اون سال که یادم نیست حتا کی بود؟
من در ترافیک کریمخان به میدان ولیعهد یا ولیعصر گیر افتاده بودم
مادر بانو هم کنارم بود البته، پسرک دوید برابر ماشینها و فریاد میزد :
مردم بهپا خیزید ما بهخاطر شما اینجا هستیم
بانو والده با بیاعتنایی فرمود: ول کن اینها کمونیستهای از خدا بیخبرند. چشم دیدن اسلام رو ندارند
این موضوع هر تاریخی که باشه یادمه سالهای اول انقلاب بود نه ماجرای کوی دانشگاه و ....
حالا که میاندیشم به خطای پهلوی پی میبرم
زمان ما یا شاه بود که کمر بستهی امام رضا بود و خدا از ترور نجاتش داد
یا چپیهای تودهای
همین و ما یادگرفته بودیم این چپیهای بیخدا دشمن ملتند
شاه هم از همین روی حسینیه ارشادی ساخت و به وجه شیعی این ملت ارج میگذاشت
یعنی از ترس چپها خودش و ملت رو کرده بود در کیسهی دین و مذهب
که نتیجهاش رو همگی دیدیم
با وزشی ساده ملت عکس رخ یار در ماه دیدند و الی آخر
و من در اون لحظهی خاص در خیابان کریمخان زند که روحش شاد باد
تنها تفکرم این بود که: این چپیهای بیدین و ایمون و بی خدا
حالا میفهمم در اون روز ملت سی چی ریختن توی خیابون و چه خبر بود؟
تعادل آقا از تعادل غافل نباشیم که کار میده دست آدم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر