ديروز مطب دكتر جان قديمي بودم، كاري داشتم
نه از سر درد
یک عکس هم ازش گرفتم، میگم: میخوام ازتون عکس بگیرم
ناز میکنه:
نه نمیخواد.
میگم:
باشه. هر طور شما بخواهی.
دوباره یه نگاهی میاندازه که من میگم:
بهخاطر خاطرات، برای این کمدهای چهل سال پیش تا هنوز
برای اون حسی که اینجا بهم میده هنوز
سی اینکه میتونه به ایکی ثانیه
باقیش رو قورت دادم و نگفتم:
سی اینکه
کانون ادراکم رو در زمان هول میده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر