خب
دیگه چه خبر؟
من که، دیشب مهمونی بودم. دوستانه . خلوت ولی گرم
دوستداشتنی
راستش این چند روز مشغول ساخت و ساز پوستر و بروشور پریا بودم
مثل همیشه مامان خوبه و نشستیم به ساز این بچه رقصیدن تا بالاخره کارها چشم دل دخترک را هم سیراب کرد
اینم از اون تجربههای خوب و دوست داشتنیست نه؟
به نقطهای رسیدم که بعدش بشه به خودم در آینه نگاه کنم و بگم: نه. بیهوده نبود
شکر بابت این همه قشنگ که در حال تجربه و عبورش هستم
خب خبرهای پریا همیشه دعوا و بیماری نیست.
گاهی هم به رسم عادت دستهگلی چنین هم از کار در میآد که باعث سبکی و رضایت من از من میشه
ای قربونت برم من ، من.
ولی خب دروغ چرا؟ ماییم و این من. نه؟
همه زندگی از این من آغاز و تعریف و خاتمه پیدا میکنه
پس درود بر منی که راهش رو گم نکرده باشه
درود بر زندگی که این همه تصاویر قشنگ هم داره
وقتی سه سال و نیمش بود رفت روی صحنه فهمیدیم عاشق اون بالا رفتن
وقتی شد رئیس شورای دانش آموزی منطقه، گفتم اینم نشون به اون نشونه
وقتی هم که سال دوم شد رئیس شورای استان تهران " دختران " باز به دلمون قند آب کردن
وقتی هم که کاندیدش کردن برای مجلس دانش آموزی رفتیم و جلوش رو گرفتیم
دیدم من حوصله این مدل صحنهها رو ندارم
پدر سوخته رفت یه صحنه دیگه جا باز کرد
اینم از شیرینیهای زندگی
خدا مرسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر