۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

ای قربونت برم من ، من


خب
دیگه چه خبر؟
من که، دیشب مهمونی بودم. دوستانه . خلوت ولی گرم
دوست‌داشتنی
راستش این چند روز مشغول ساخت و ساز پوستر و بروشور پریا بودم
مثل همیشه مامان خوبه و نشستیم به ساز این بچه رقصیدن تا بالاخره کارها چشم دل دخترک را هم سیراب کرد
اینم از اون تجربه‌های خوب و دوست داشتنی‌ست نه؟
به نقطه‌ای رسیدم که بعدش بشه به خودم در آینه نگاه کنم و بگم: نه. بیهوده نبود
شکر بابت این همه قشنگ که در حال تجربه و عبورش هستم
خب خبرهای پریا همیشه دعوا و بیماری نیست.
گاهی هم به رسم عادت دسته‌گلی چنین هم از کار در می‌آد که باعث سبکی و رضایت من از من می‌شه
ای قربونت برم من ، من.
ولی خب دروغ چرا؟ ماییم و این من. نه؟
همه زندگی از این من آغاز و تعریف و خاتمه پیدا می‌کنه
پس درود بر منی که راهش رو گم نکرده باشه
درود بر زندگی که این همه تصاویر قشنگ هم داره
وقتی سه سال و نیم‌ش بود رفت روی صحنه فهمیدیم عاشق اون بالا ر
فتن
وقتی شد رئیس شورای دانش آموزی منطقه، گفتم اینم نشون به اون نشونه
وقتی هم که سال دوم شد رئیس شورای استان تهران " دختران " باز به دل‌مون قند آب کردن
وقتی هم که کاندیدش کردن برای مجلس دانش آموزی رفتیم و جلوش رو گرفتیم
دیدم من حوصله این مدل صحنه‌ها رو ندارم
پدر سوخته رفت یه صحنه دیگه جا باز کرد
اینم از شیرینی‌های زندگی
خدا مرسی



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...