۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

خودمونی،‌ساده و پاک



کاش اینجا بودم
انگاری تب دارم، یه‌جور تب حزن
اونجا باشم و اجازه بدم بارون روحم، بدن انرژیم،

 جسم فیزیکی‌ را پاک کنه شاید دوباره متبلور شدم،
پر از باورهای ناب و بلوری رنگی، شفاف، 
خودمونی،‌ساده و پاک چرا انقدر تار و کرد شدم انگار عورام تاریک شده.
شاید مجراهای انرژیم بسته و ارتباطا قطع شده؟
شاید راز کشف شده
ما همه تنهاییم.
تنهای تنها.
حتا بین صد نفر آدم
ما حزن غریبی و ترک خشن تنهایی را بر روح‌مون حمل می‌کنیم
ما باورهای کریستالی عشق را از یاد بردیم ما همه ترسیدیم آخ اگه بارون بزنه


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...