۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

تو اونی، همونی






دنیا و مجموعة وقایع و آدم‌های اون بی‌اون‌که بدانیم هدایایی هستند با ارزش
حتا تیغی که بر تو زخمه می‌زند، به تو می‌آموزد
و چه دستی که تو را با مهر می‌نوازد
آرام آرام
و این همه بیرون از باور و تصور تو شکل نمی‌گیره
تو همانی که می‌اندیشی و هستی همانی‌ست که باور داری
همون‌طور که خودت گفتی نباید قضاوت کرد یا همه را به یک چشم دید
نه دوست من بقول سهراب باید چشم‌ها را شست و
جور تازه تر دید
حتا نه دیگر
چون از زمان سهراب تا اکنون " دیگر " هزاران بار رنگ باخته
بی‌شک هدف از اومدن و رفتن هیچ یک از ما هم بیهوده و بازیچه نیست
اما هنرمند اویی‌ست که در این آشفته بازار خودش را جمع و پیدا کنه
کیه؟
برای چی اومده؟
برای چی و به کجا قراره بره؟
یا تا حالا فکر کردی پیش از تولد چی؟ کجا بودی؟ می‌شه نبوده باشی؟
نه نمی‌شه. من‌که حس می‌کنم انگار دنیا از من شروع و با من ختم می‌شه
این حس رو هر یک از ما داره. چون تعاریف دنیا از ذهن ما و فرمی که طی سال‌ها می‌گیره تعریف و ادامه پیدا می‌کنه
بهترین کار برای تازه تر دیدین نه تنها شستن چشم‌ها که شستن باورهاست
آب را گل نکنیم
یادت هست؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...