۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

حُب



سوپاپ اطمینان زمان بندی شده به‌نام انشالله


از بچگی پر از خواست ، آرزو خواب خوش ، رویا بودیم
اصلا عشق‌هم مجموعة همین‌ها بود بهترین بومی که می‌شد تمام این بازی‌ها را درش کرد
بله آدم عاشق حسودی هم می‌کنه، گاه تردید هم داره، آدم عاشق خیلی چیزهای دوست نداشتی را دوست داره
همین خشم و حسدها خب اینا یعنی مجموعة حب. البته با اجازه فرهنگستان ادب پارسی
حُب را به تعلق خاطر، دلدادگی، عشقولانه.......... ارجح می‌دونم. زیباست از درون قلب ادا می‌شه
حُب
همون حسی‌ست که باعث می‌شه صبح با حال بهتر از تخت بکنی و شب با آرامش بیشتری به بستر بری
و ما مجموعة پازلی که حب را تعریف می‌کرد از سر راه عادت‌هامون برچیدیم
حال‌مونم بد می‌شه و فکر می‌کنیم درستش همینه
می‌گی نه؟ یکی‌ش من
سال‌ها پیش شبی همة حب موجو و باورهای رنگین کمونی‌م از سوراخ زنبیل پلاستیک یادگار بی‌بی سُر خورد و افتاد تو جوب پر از لجن و نفهمیدم
بس‌که را به راه از پسه هر آرزو به خودم گفتم انشالله
من می‌خوام، بچگی از سرم افتاد
اشتیاق سادگی از یادم رفت و یکی یکی باورهای زیبا باطل و
اسمش دل شد
یه روز هم به‌خوم اومدم دور هر چی حُب را خط کشیده بودم و موجود نا مطمئن، مشکوک به هر سایه ازم به‌جا مونده که در محیط جغرافیای زندگی‌ش از شرق‌ها تا غرب‌ها، حتا یک وجب هم جایی برای باوری تازه یا ذوقی تازه نمونده و
در حاشیه این خط همه زندگی‌م وجب می‌خورد.
از این آرزو تا اون شوق دیدار یا حس خوب، بودن
و باور آدم
حس حیات، زنده بودن، امید و خواست برای آینده، دوست داشتن زندگی و رضایت از خود
ایهالناس، حُب‌م را گم کردم.
رویا نمی‌بینم و بی آرزو و سرد
در سرداب تنهایی می‌میرم




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...