۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

کلي گويي آفت شعر است


کلي گويي آفت شعر است
حرف مفت آفت ذهن است
ذهن الکن ستاره بشمارد
ذهن ياغي ستاره مي چيند
فاق کوتاه آفت لگن است
آفت جنگ نو گلنگدن است
آفت مزرعه سه تن ملخ است
آفت عشق وصل يا بوسه

این شعر محسن نامجو‌ست و صد البته من به بعضی کارهای ایشان ارادت خاصی دارم
بخصوص این شعر
شاید به‌نظر بی‌ربط گویی ولی استعارة زندگی است
حکایت دیشب من است و مادر حوا و حکایت باران
همین‌طور ذهن می رفت و من بیکار مثل چیز به‌دنبالش
فکر کردم وقتی چلک هستم، چون جز کوه و جنگل چیزی وجود نداره منم شروع به ایجاد ارتباط با محیط می‌کنم
از علف و شاخ‌های خشکیده تا آفت و حشره و جونة تازه سبز شده
همو‌ن‌جایی که بودا می‌شم
ارتباط دقیق زندگی را با طبیعت می‌بینم و درک می‌کنم
مام یه‌جورایی با همان قوانین زندگی می‌کنیم اما به مدل انسانی
برگ‌های مسن زرد و خزان و در پاییز می‌میرند. بعضی برگ‌ها هم به‌خاطر رشد اونای دیگه حرص می‌شه
زرد و زار و بی‌رمق که پیداست خیلی هم قدرت مبارزه نداره و بهتره از شاخه جدا بشه و ال.......... آخر
برگردیم به باران و مادر حوا
نقش مادر حوا را نباید در این سناریو نادیده گرفت. زن‌ها زود گریه می‌کنند، زندگی می‌دن و می‌تونن باعث خشک سالی بشن
البته در منزل و روح آقای شوهر
کافی بود دو دفعه رعد و برق و آسمون قرمبه بشه و بعد بارون بیاد تا آدم و سایرن حدس بزنن این داستان زیر سر بانویی‌ست چندین برابر بانو حوا که خودش چندین متر ارتفاع داشته
در نتیجه در این نقطه ایزدبانویی متصور گشت که نعره می‌کشه و بعد می‌زنه زیر گریه
می‌شه خدای باران و مه وجه مونث ایزد یکتا و بانو مریم تا کنون
البته بانو آناهیتا از خاطرها نره لطفا که همه این‌ها ارتباط تنگاتنگی با انواع آب و منشاء آن داشتند
نه؟
بریم سراغ کشف باقی خدایان تا ببینیم کی به وحدانیت رسید؟
تقصیر خودته عزیز جان

کلي گويي آفت شعر است
حرف مفت آفت ذهن است
ذهن الکن ستاره بشمارد
ذهن ياغي ستاره مي چيند

و ذهن بی عشق به سمت کفر خواهد رفت

استخفراله............. مثلا





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...