میگفت: گیر کرده
اصرار داشتم: نه موجود نیست یا گم شده
فکری شدم که یعنی چی؟
عشق چی شد؟ گیر کرد یا گم شد
اصلا حقیقت داشت
یا توهمات عدهای شاعر بود
داستان عشق در زندگی من به کجا شد؟
حالا دیگه نمیدونم، باورش را از دست دادم؟
ناامید شدم؟
یا ........ چی؟
حوصله ندارم یا میتونه حتا اسمش نبود مواد اولیه باشه؟
هر چی که باشه خیلی نگرانم کرده که نکنه واقعا دیگه دل به بهانهای نبندم و روز بهروز نباتی تر زندگی کنم
فکر کن، سبز بشم و جوانه بزنم.
به شوخی و وبلاگ نویسی در حد اینکه بشه گلی، بد نیست. اما سبز من اصلا قشنگ نیست
سبز راه راه مثل، دیفن باخیا
ممکنه باعث بشه دنیا را سبز ببینیم؟
خب اگه این باعث یه تحول بزرگ بشه مهم نیست
چون ما که همینطوریشم عشق نداریم و دنیا هم خاکستریست
و غروب جمعهاش نیمه سنگین متمایل به ابریست
شاید اگر بشه اندکی سبز دید، کمی راحت تر زندگی مرد
درود بر زندگی نباتی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر