این خوب چیزیه
چندبار نصفه درست از همونجای قبلی بهش رسیدم
ولی یکربع آخرش میشه
عاقبت امشب نشستم سر صبر دیدم
خب چیزی بود
خب
یهچیزی رو درون آدم قلقلک میده
یه نوستالژی تعمدن فراموش شده
شاید سادگی بیآلایش جهان کودکی یا شاید مربوط به یکی از زندگیهای
یا در گذشته و چه بسا در آینده؟
یک فراموشی آشنا
اما یک نکتهی جالب هم داشت
جهان خودساختهی ارشدها بیشباهت به جهان من نبود
قوانین الهی و جهان ورا فرا، جهانهای موازی و سیال ذهنی
تو مجبوی به یک رویایی دلخوش کنی
تهش باید یک چیزی برای خودت تعریف کنی تا بلکه بتونی احساس آرامش رو به کیفیت زندگی اضافه کنی
در نهایت اینکه از یه جا اومدم و اینکه قبل کجا بودم
مثلن فاصلهي الست تا تولد این جهان و زمانیم
نمیدونم از الست تا بیست سوم شهریور سال یکصد که وارد این جهان شدم
کجا سرم گرم بود؟
اصلن بود؟
نبود؟
یعنی به صورت در الست حاضر شدیم
خدا رو دیدیم، جافتهامون رو به صورت دیدیم
بعد
پروردگار دست پرنور خود را بالا گرفت و فرمود:
برید گمشید؟
مام گمشدیم؟ یا نه
همونجا در جهان الستی واسه خودمون ول گشتیم و گندش رو درآوردیم و سی تنبیه و تعلیم و تربیت، تشریف آوردیم اینجا؟
یا داستان همونجا در الست و اینا حقیقت داشت و ما در رویای یکی از جهانهای موازی
مشغول تجربه هستیم؟
یا هم اونجاییم
هم در گذشتهی مجهول
هم در آیندهی نامعلوم؟
خب بایدم پوستمون کنده بشه پدر بیامرز
هر طرف در آن واحد تحت شرایط تلخ، شیرین، ترش، شور و .... باشه و بخواد بر اساس اصل انرژی
هر یک بر دیگر پارتیکل های فعال تاثیر داشته باشه
چیزی از ما نمی مونه جز
آش زینالعابدین بیمار
چندبار نصفه درست از همونجای قبلی بهش رسیدم
ولی یکربع آخرش میشه
عاقبت امشب نشستم سر صبر دیدم
خب چیزی بود
خب
یهچیزی رو درون آدم قلقلک میده
یه نوستالژی تعمدن فراموش شده
شاید سادگی بیآلایش جهان کودکی یا شاید مربوط به یکی از زندگیهای
یا در گذشته و چه بسا در آینده؟
یک فراموشی آشنا
اما یک نکتهی جالب هم داشت
جهان خودساختهی ارشدها بیشباهت به جهان من نبود
قوانین الهی و جهان ورا فرا، جهانهای موازی و سیال ذهنی
تو مجبوی به یک رویایی دلخوش کنی
تهش باید یک چیزی برای خودت تعریف کنی تا بلکه بتونی احساس آرامش رو به کیفیت زندگی اضافه کنی
در نهایت اینکه از یه جا اومدم و اینکه قبل کجا بودم
مثلن فاصلهي الست تا تولد این جهان و زمانیم
نمیدونم از الست تا بیست سوم شهریور سال یکصد که وارد این جهان شدم
کجا سرم گرم بود؟
اصلن بود؟
نبود؟
یعنی به صورت در الست حاضر شدیم
خدا رو دیدیم، جافتهامون رو به صورت دیدیم
بعد
پروردگار دست پرنور خود را بالا گرفت و فرمود:
برید گمشید؟
مام گمشدیم؟ یا نه
همونجا در جهان الستی واسه خودمون ول گشتیم و گندش رو درآوردیم و سی تنبیه و تعلیم و تربیت، تشریف آوردیم اینجا؟
یا داستان همونجا در الست و اینا حقیقت داشت و ما در رویای یکی از جهانهای موازی
مشغول تجربه هستیم؟
یا هم اونجاییم
هم در گذشتهی مجهول
هم در آیندهی نامعلوم؟
خب بایدم پوستمون کنده بشه پدر بیامرز
هر طرف در آن واحد تحت شرایط تلخ، شیرین، ترش، شور و .... باشه و بخواد بر اساس اصل انرژی
هر یک بر دیگر پارتیکل های فعال تاثیر داشته باشه
چیزی از ما نمی مونه جز
آش زینالعابدین بیمار
من فکر میکنم زمان در دنیای ما اینجوری حس میشه
پاسخحذفقبل داریم و بعد. اول داریم و دوم
آنجا که الست بود تا وقت زادن یک لحظه بود . برای همه
شاید بخشی از الست بربکم , در زمانی بود که ما عقل رس شدیم . وقتی که یادمون نبود که حساب نیست .
هست ؟
خیر نیست
حذف