تمام دیروزم خرج نگرانی شد
واکسن شانتال کش دار شد و چسبید به قطرهی جدیدی که دکتر عزیز از کشور یانکیها آورده
و مخصوص انواع حشرات موزیست و پشت گردن میزنند و دو ماه دوام داره
نمیذاره کک و کنه و ..... اینا بهش نزدیک بشه
دکتر که خودش نگران بود، فرمان داد با من تماس بگیرن تا از حال شانتال مطلع بشند
همینطوری حالش خوب بود
یعنی فقط دچار کندی بعدی از واکسن بود که دخترها هم بعد از واکنس یادمه دو سه روزی
سنگین میشدن و مراحل طی میشد و .... اینا
با تماس خانم منشی و فهم اینکه ، اوه شانتال اولین سگیست که این قطره رو در کلینیک گرفته
ذهنم درگیر شد
افتادم دنبال شانت
هی معاینه هی اضطراب هی هی هی خودم شک کردم
که نه بچه یه چیزیش هست
دیگه دیروز از صبح همهاش ولو بود روی تشکش و هیچ کاری نمیکرد
تمام دیروز چسبیده با شانتال زندگی کردم
حتا بهش اجازه دادم بخوابه روی کاناپهی خودم مقابل تیوی که هر لحظه مراقبش باشم
و شانتال که لحظه به لحظه داشت از دست میرفت
دیگه نتونستم تا ساعت هشت که بهم وقت داده بودند صبر کنم
داشتم تنها موجود زندهی دنیا رو که برام مونده را از دست می دادم
دلم میخواست دکتر عامری رو حلق آویز کنم که چرا
بهم نگفت این قطره رو هنوز نیازموده؟
هر بار هم که بغلش میکردم نالهای از درد میکرد و فکر میکردم، جای واکنسش هم مورد دار شده
الداستان که هفت و یه خورده رفتم مطب دکتر که همین نزدیکیست
به محض ورود به قدری اراذل بازی درآورد و شیطنت کرد که خودم موندم حیرون
تهش هم معلوم شد هیچچیش نبود
فقط ذهن من رفته بود زیر جلد شانتال
حالا یکی بیاد جمعش کنه
از صبح کلافه است
تنهایی دوست نداره
هی میآد دم در اتاقم که بیا بیرون پیشم
من سگ رو هم خراب می کنم وای به آدم دو پا
این جادوی کلمات ، در ماندگاری هر ذهن ، آشنای دیرین است .
پاسخحذفکاش مراقبت کنیم از جادوی مان
حذف