۱۳۹۴ شهریور ۲۱, شنبه

فقط پنج دقیقه




فقط 5 دقیقه  
فقط برای این زمان برنامه ریزی می‌کنم
نه حتا از صبح برای شب
نه حتا امروز برای فردا
فقط برای پنج دقیقه فکر می‌کنم
که چه کنم تا حال بهتری داشته باشم؟
دیگران که منو نمی‌شناسند، حتا مادرم 
وقتی این حرف‌ها رو می‌شنوند تصور می‌کنند من آدمی خشکه مقدس
حوصله سر بر و .... اینام که از صبح تا شب کاری جز ذکر و دعا ندارم
در حالی‌که اصلن چنین نیست
فقط زور می‌زنم دقیقه به دقیقه خوب زندگی کنم
با گل‌هام
با شانتال
در کارگاه
و در همین لحظه‌ی حالا
حتا سستی برای برون رفت از خانه هم از همین دست است
دلم می خواد اگر بناست برم خرید یا هرجایی با حال خوب قدم بردارم
مثلن
حتا اجتناب از جذب انرژی‌های منفی توسط به‌تن کردن رختی تیره رنگ
فقط مراقبم
در مراقبه ام
مراقبه یعنی همین
مراقب ذهن و دست و پا بودن، لحظه به لحظه
گذشت زمانی که می‌پنداشتم، مراقبه یعنی
وقتی چشمت بسته می‌شه، رفتی یه‌جای دیگه
یعنی جهان پر نور و رنگارنگ می‌شه و یا با عوالم غیبی در ارتباط بشیم
مداوم و خودم رو می‌جورم و می پام که حالم خیلی خوب باشه
این یعنی مراقبه
حتا برای شنیدن یک آهنگ
سراغ مود منفی و افسرده نمی‌رم
کاری نمی‌کنم که حالم رو خراب‌ کنه یا خدایی نکرده یه چوکه انرژی منفی بار زندگی‌م بشه
به‌تمام زندگی می‌کنم 
فقط
پنج دقیقه به پنج دقیقه
کی می‌دونه آیا دقایق بعدی رو خواهم دید؟
این تفاوت من است با دیگران
باور عمیق و شدید مرگ
نمی تونم مانند دیگران به پشت گوش بندازم یا برای فردا
باور کردم ممکنه فردا رو نبینم
باید هر چه هست رو در همین اکنون زندگی کنم
با این حساب من دارم زندگی می کنم که مرگ رو باور دارم؟
یا کسانی که به قول شمس
گروهی باشند که همه کارها حوالت به فردا کنند
بی‌چاره امروز چه گناه کرده بود که از حساب بماند؟
اسم من بد در رفته و در اذهان جغدی در گوشه‌ی بوم شدم
و هر کی از راه می‌رسه می‌خواد تغییرم بده بل‌که به گروه زنده‌ها بپیوندم
زندگی یعنی همین حالا

۲ نظر:

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...