وقتی صبح زود بیدار میشی و طبق پیش بینی بناست تا آخر شب سگ باشی
بهتره تا بازگشت آرامش در اتاق خواب بمونی
سی همین دلم خواست در ادامهی کنجکاوی از وضع نسوان اینزمانی به تماشای یک شام ایرانی دیگه بنشینم
نمی دونم حسودی میکنم؟
لجم میگیره؟
یا بلدش نیستم؟
یا خودم رو گم کردم؟
یا چی؟
نمی دونم
اما سی همین چیزها از بچگی چشم دیدن این دختران حوا رو نداشتم و
تنها موندم
یعنی اگر این ویدا نباشه، لادن بانو باید خودش رو حلق آویز کنه؟
با چهار تا سیخ کباب برای چهار نفر؟
یا اون سحر خانم که هیچ وقت در دلم جا نشد و امروز فهم کردم که چرا هنوز مجرد مونده
به نظر فقط شقایق بانو دوست داشتنی میآد
مهم نیست جایگاهمون چیه
مهم اینه که در زن بازی از هم نوعانمون جا نمیمونیم
روزی که رفتم منزلگاه بخت، هنوز تختم رو دایهام مرتب میکرد
روحش شاد قدسی بانو که همیشه جای والدهام رو پر میکرد
اما افتادن زیر دست ایل بور بور همانا و شروع اسارت من هم همان
یعنی چی بود که در پایان سال اول شصت نفر میهمان رو راه میانداختم
زیرا همیشه کسانی بودند بر سرم بکوبند
کسانی که هرگز اجازه ندادند جایگاه خودم رو پیدا کنم
خودم بشم
خودم بمونم
مام که شوهر ندیده ، فکر میکردیم آسمون سوراخ شده و آقا افتاده وسط خانهی پدری
نباید از هیچ چیز و از هیچکس کم میآوردم
کار بهجایی رسید که تا پاک کردن سبزی و خوردن کردنش برای خواهر شوهر شد وظیفهام
خر بودم ولی همون نموندم ده سال کل سنهی این اسارت بود
اما از قرار تمومی نداره
مونده روم تا حدی که نتونم یک شام ایرانی با دل سیر نگاه کنم
بی اینکه خروار خروار حرص بخورم
همه فقط حرف های خوشگل بلدن
اما در عمل صفر
زن بودن یعنی ما فقط در یک بخش خیلی زن باشیم
یا
در تمامی جهات به کمال زن باشیم؟
کلن یک چیز رو باور دارم ، این که کاری که خودم می تونم انجام بدمچرا بدم دیگری؟
می خواد سیمکشی برق باشه یا عملگی یا نقاشی ساختمان یا یا یا یا ..... اینا
کردم و تا وقتی هم که راه بده می کنم
زیرا از نتیجهی کارها لذت میبرم
ولی واقعن اینها از کجا اومدن؟
یا وقت ندارن؟
یا زیادی مهم هستند؟
یا کار خونه یعنی حمالی؟
یا من اصلن معنی زن بودنم رو نفهمیدم
یعنی شوهرهای اینها از مریخ افتادن زمین؟
یا من لایق مرد سالم و طبیعی نبودم
ولی این لادن بانو کم داشت تا گریه برای غیبت ویدا
به این هم میگن زن؟
وای بر من که هرگز نفهمیدم جام کجاست و چرا اومدم به این دنیا؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر