امسال یا بناست تولد آخرم باشه
یا که یه معجزی چیزی بناست رخ بده
یا یه چیزی در راه است که در حیطهی عقل و شعورم قد نمی ده
یعنی وقتی یکی بعد از هزار سال برای اولین بار یادش باشه که تولدته
بی دعوا و جنجال و قهر، بهت زنگ بزنه تا تولدت رو تبریک بگه
حتا اگر همان تماس هم به دلخوری وصل بشه
تو نمیتونی شک نکنی که، عاقبت این سال چی بناست بشه؟
همیشه هم قبلتر گفتم
نمیدونم خاصیت نوشتن در این صفحه است که معجزه رخ میده؟
یا
همراهی انرژی یکی از شما با من چنان جفت میشه که میره و میزنه به هدف
همین دیروز صبح بود که یادکردم از خاطرات عصر آدم و حوا
که مردک همیشه از چند روز مانده به تولد به استقبال قهر میرفت تا...... بعد از تولد
که آبها از آسیاب افتاده بود
و وقتی که سر ظهر آدمی که معمولن تا نزدیک عصر خوابه ؛ بهت زنگ میزنه که تولدت رو تبریک بگه
همین که سکته نزدم جای شکر داره
بهقول داش حبیبم:
همهی عمر دیر رسیدیم
و واقعن نمیدونم این آقا بعد از هزار سال خواب خماری الان دیگه چی میخواد؟
چون دخترهاش بر حسب نیاز به والد بخشیدنش
منهم باید ببخشم؟
ببخشم که بعد چی بشه؟
مثل بچگی سر از پا نشناخته و فریب خورده دوباره از پیاش روان بشم؟
یا نهکه از یاد برده هزار سال چی بر من روا داشته
تازه
تولد و تبریک بمونه برای خودش
بهم توصیههای پدرانه برای مادرانه در جهت دخترانه هم می ده
تنها کسی که در کل این جهان حق نداره بهمن بگه برای دخترها چه کنم یا نه
همین یک قلم آدم باشه
کلی وعض و خطابه هربار داره که :
آدم که با بچههای خودش چنین و چنان و ..... این ها نداره
عامو صد سال خواب بودی
پاشو سحری بخور
اونوقتی که این بچهها به من و شما نیاز داشتن
شما از بغل این عیال به بغل اون یکی سر میخوردی
حالا که مجرد شدی یاد بچه افتادی
اینها که دیگه بچه نیستن
به لطف گندم و ابوی گرامش آب از سرشون گذشت
حالا دنبال چی سی؟
گو اینکه همچنان هم فقط شعارهای بسیار داری
نه عشق یک پدر که حداقل دستشون رو بگیری
خلاصه که جونم واستون بگه رفتم برای خودم شمع روشن کردم و از خدا رهایی خواستم
شوخی نیست بعد از هزار سال یکی عاقبت یادش بود بهت زنگ بزنه و تبریک بگه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر