۱۳۹۴ خرداد ۱۶, شنبه

کنج حیاط



با تعطیلات تابستونی جای من کنج حیاط بود، زیر درخت توری
اسباب چایی، قوری سماور، عروسک‌هام و .... داستان
نه به حضرت پدر فکر می‌کردم نه مادر
نه مدرسه نه درس و مشق
ته ته آزادی بود
عصرهاهم در ایوان روی میز  نقاشی می‌کردم
هیچ چیز دیگه‌ای لازم نداشتم
یه صدایی دائم توی سرم وز وز نمی‌کرد
چنی شاد بودم!!!
الان یه کارگاه درست و درمون دارم
منطقی ترین کاری که هم خودم بپسندم و هم اهل محل
همین نقاشی‌ است
اما
اون‌جا با در این خونه‌ی تنها هم در آرامش نیستم
زیرا
یه دقه، یاد مرحوم پدر
یه دقه یاد فلان حرف دختره
یه دقه......یه دقه......یه دقه...... رسمون در می‌آد
چه خوب بود بچگی
در سرمون هیچ کس حضور نداشت
جز لحظه ای که درش بودیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...