۱۳۹۴ تیر ۸, دوشنبه

زیرکانه




گاهی که کم می‌آوردم،
 می‌گشتم دنبال یکی که دم دست باشه و کمی خودم رو بشه به گردن‌ش انداخت
نه من
همه به همین مشغولیم
زیرا
نمی‌شه که کم باشیم، یا بد
ما اصولن از شکم مادر درست و کامل و آگاه به دنیا اومدیم
اونایی که سه می‌شه هم ربطی به ما نداره
حتمن زیر سر این اینگیلیسی‌های بی‌پدره
یه چی شبیه دایی جان ناپلئون
تصویری‌ست کامل و تمام قد از یک به یک ما
لب برنچین، اخم نکن
یه چرخی دور خودت بزنی، پیدا می‌کنی کجا یکی بوده که نخواد ما خوشبخت باشیم
هنوز هم زیرکانه دنبال‌ش هستم
مثلن تمام دیروز که در فضای اندوه در غیبت پدر بودم
به همین منوال سپری شد
تقصیر اون بود یا این؟
من الان باید یه هفت هشتایی نوبل می‌گرفتم
یا شاید هم به جای انوشه خانم انصاری من به ماه رفته بودم
همه‌اش زیر سر فلان و فلان و حتا رفتن زود هنگام پدر است
امروز صبح که چشم باز کردم و تقویم ورق خورده بود، فهم کردم
اگه عرضه داشتم
تا حالا یه چی شده بودم
اما این یه چی لعنتی چیه که مانع شادی و سرور همه‌ی ماست
لابد خوشبختی
و آیا خوشبختی کیفیتی بیرونی‌ست که کسی بتونه بگیره یا نه
از ما؟
بلدش نبودیم و هنوز هم بلدش نیستیم
اضر نیستم از خونه بیرون برم
حاضر نیستم کسی رو ببینم
حاضر نیستم حتا کسی رو بشنوم
این یعنی چی؟
مرض پرضی گرفتم نه کنه؟



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

زمان دایره‌ای

     فکر کن زمان، خطی و مستقیم نباشه.  مثلن زمان دایره‌ای باشه و ما همیشه و تا ابد در یک زندگی تکرار شویم. غیر منطقی هم نیست.  بر اصل فیزیک،...