۱۳۹۴ خرداد ۲۲, جمعه

یعنی که چی؟





فکر کن هزار سال پیش می‌شناختم‌ش 
انقدری که دیگه شکل و شمایل\‌ش هم یادم نبود
یعنی وقتی پشت خط خودش رو معرفی می‌کرد، هر چی زور زدم یادم بیاد کی و چه شکلی بود
خط راه نداد
حالا این‌که در این هزار سال که نهصد و نود و پنج سال کجا بوده و چه کرده که بماند
به‌من هم اصلن مربوط نمی‌شد
اما خودش هی قصه گفت و گفت تا رسید با چهار سال پیش ها که یک خانمی
به حق حوا، پشت گوشش رو داغ می‌زنه
البته در این مواقع مردها همین رو می‌گن
شوهر من هم بعد از تلاق هرجا نشست گفت
اما
داستان از جایی به من ربط پیدا کرد که
 آقا بعد از اینکه فهم کرد
هم‌چنان تنهام، به یک‌باره عشقی رمئو گونه درش شکفت و عیان شد
و چه رویی که حتم داشت اگر هنوز تنها باشم مشتاق که هیچ
لابد شب‌ها پا برهنه می خوابم که آقا برگردن
و حیرت آوره که وقتی می‌گی:

اصلن نمی‌خوام از تنهایی در بیام
 فکر می‌کنه هنوز داغی و حالیت نیست
یکی بگه
تو این فاصله که سری به حرم حوا کشیدی مگه نتیجه داشت؟
بعد هم اگه چهار جا در جمع دوستان بودیم و جمیعن خندیدیم
چه معنا داشت؟
آخرش یه‌جوری مکالمه خاتمه یافت که
تو گویی، اومده بود اصلن از اول
دنبال طلبش
فقط روش نشد دری وری بارم کنه
ولی یه‌جورایی محترمانه ناسزا بارم کرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...