یعنی به هر چی فکر کنی
بنا به قانون انرژی توجه که از انرژی خالق میاد
دیگه نمیشه جلوش رو گرفت
یه جایی با هر ژانگولر بازی پیداش میشه
چون من بهش اول فکر کردم
در تجسم اومده، بعد گفتم
سکوت کنم که نشه
خب نمیشه دیگه
از شدنش تجسم داشتم
ولی از تجسم بهشت و خوشی و سکوت و اینا که نه
فقط ترسیدم
موضوع
از صبح با خودم قرار گذاشتم که نه بیام نت
نه تیوی روشن و نه موزیک و.... نه هیچی
سکوت و من و خونه
میخواستم ببینم این آشوبی که از نزدیک ظهر بر پامیشه در سرو جونم
آیا با زندگی به سبک سی سال پیش همچنان پا برجاست؟
یا از محصولات جانبی
تهاجم فرهنگی
... استرسی
... خشونت
... جنایتی
... ریایی و ................ که در تیوی مرسومه؟
نتیجه خیلی هم خوب بود
یعنی تا عصر انگار در سی سال پیش شناور بودم
سکوت و سکوت و من و اتمام کار
همین وقت تلفن زنگ زد
از اونور دانوب
مکالمه به سریعترین شکل خاتمه یافت
زیرا
تجربه نشونم داده بیش از مورد لزوم صحبتی با اونور نداشته باشم
اما چشمت روز بد نبینه
من قطع کردم ، پیغامش اومد
همیشه صد خط مینوشت و منم تا می دیدم میفهمیدم میخواد انرژی دزدی کنه
یعنی عادت کرده با درآرودن صدای دیگران انرژیهای مورد نیازش رو تامین کنه
این داستان از وقتی که اینجا بود شروع شد
یعنی لاکردار چشم باز میکرد، رویت نشده
کرک و پرم رو میریخت و حالش جا می اومد میرفت پشت پیانوش
سی همین هیچ پیغام بلندی رو نمی خونم
کوتاه یعنی یه کار فوری
امروز خوندم
با دو خط، بهقدر همهی سال های تنهایی که به دندون کشیدمش
یه چیزی روی سرم خراب شد
هنوز نشده بعد از هزار کیلو مرور خودم رو جمع کنم
گندش بزنه زندگی ما که هر دقه مرور لازمیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر