۱۳۹۴ خرداد ۲۴, یکشنبه

سیب تلخ حوا



نمی دونم در این هزار سال چی می‌خوردم که حالی‌م نبود؟
حالاشم که مطمئن نیستم کارم درسته
ولی دست خودم نیست
نمی‌تونم گوشت هیچ موجود زنده‌ای رو بخورم
خب این شعور و درایت و اینا، کجا بوده تا حالا؟
یعنی تا همین چند وقت پیش به چیزی که می‌خوردم نمی‌اندیشیدم؟
به‌قول کیمیاگر:
ضیافت همین قاشق اول است
زیرا ما فقط به طعم اولین قاشق غذا توجه می‌کنیم
باقی به حساب نیست
فقط می‌خوریم و یا ذهن‌ درحال وراجی و یا حواس‌مون به تی وی است
بعد به خودت می‌آی غذا تموم شده و تو سیری
از سی همین خیلی سال می‌شد که برام اصلن مهم نبود
چی می‌خورم
فقط سیر می‌شدم، به وقت نیاز
هرگاه گرسنه می‌شدم، بالاخره یه چیزی می‌خوردم، با علم به این‌که
فقط باید سیر شد
نه بعد از چلو کباب فیلی به هوا می‌ره و نه بعد از نون گوچه
که غذای محبوب منه


می‌مونه به حکایت زندگی
وقتی به گذشته فکر می‌کنم می‌بینم با تمام تلاشی که داشتم خوب زندگی کنم
همین‌طور کتره‌ای اومدیم بالا
هر روز از دیروز بزرگتر می‌شم و از پارسال خودم خشمگین
که چنی حماقت کردم


اما یک نتیجه‌ی بسیار عالی گرفتم
این‌که، آمار رویا دیدن‌هام رفته بالا
ول‌گردی در لوح محفوظ یا تونل زمان
صبح آخرین تصویری که به یاد داشتم و بیدار شدم
اتفاق بعد از ظهر امروزم بود
با این حساب خیلی کارها می‌شد کرد که من هنوز بلدش نیستم


خلاصه که تا این‌جا فقط ادا درآوردم و قرطی بازی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...