اصلن درستش همین بود
نه اونی که تا چند ماه پیش انجام میدادم
تا هنوز درگیر داستان رنکینگ بودم و ته و نتیجهی داستان
شده بودم ماشین نقاشی که فقط معطل بود یه سوژه روی هوا بقاپه
و تند و تند نقاشی کنه تا عدد کارها برسه رنکینگها
و تهش هم نگران از اینکه نهکه نرسم
شکر پروردگار دانا
از هچل درآمدم و برگشتم جای خودم
سر صبر نقاشی میکنم و منتظر تائید کسی نیستم
در نتیجه هرگاه حوصله دارم میرم کارگاه و تا جایی که کت و کولم درد نگرفته
قلم میزنم
حرص نمیخورم، از نتیجه نگران نیستم و فقط به خودم اطمینان دارم که تا راضی نشم کار تموم نمیشه
فقط منم و حیاط مدرسه با زنگ تفریحی کشدار
درست بسان هنگامیست که به بهشت بازگشت کرده باشم
تا وقتی اسیر ذهن نتیجه طلب بودم
وسط جهنم گیر افتاده بودم
سی همین سر از مطب طبیب و اینا درآورده بودم
زیرا برای من این مقوله حکیم و دوا درست میمونه به خود جهنم
فکر میکنم کل بش زندگیم رو از این قلم دریافت کرده باشم
و نخوام دیگه ریخت هیچ طبیبی رو ببینم
جهنم برای من مساویست با لباس سپید اطبای گرام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر