۱۳۹۴ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

یک خروار چرایی





چه مادر به خطایی‌ست این ذهن بیگانه
یعنی سی همین باید ساکت باشه مداوم
وقتی از یکی شاکی‌ام، هی می‌پره وسط زندگی‌م و پیشنهاد می‌ده
کاش می‌گفتی: فلان
کاش فلان کار رو به سرش می‌اوردی و..... داستان
انواع مایه‌ی شر
حالا این‌که همون لحظه با دست پس می‌زنم و ردش می‌کنم یک حکایت 
ولی پیشنهادها می‌مونه کنج دیوار
تا.............. موعد مقرر
نمونه که از فلان موضوع از جناب اخوی شاکی بودم
نه شکایتی بر لب نشستنی
یه‌جور اندوه بی‌کسی 
که خدا چنی بدبخت آفریدیم که همه عمر زیر پای ولیعهد آب بشم برم زیر زمین
مام هی با دست پس زدیم و از هوا زدودیم هر یک به یک اندوه رو
که با بار سنگین گلایه نمی‌توان زیستن
هی بهش می‌گم:
من آزادم. آزاد از ذهن بیگانه . زیرا
قصدم آزادی‌ست
با صدای بلند
بلند
همون لحظه هی وقفه ایجاد می‌شه در روند وراجی‌ش
ولی
وای به روزی که ولیعهد بیاد دم در و مثلن فلان برگه‌ی فلان چیز به دستش و من به ناگاه شوک می‌شم
همین لحظه کافی‌ست
سیستم هنگ می‌کنه و هرچه در طی روزهای گذشته پیشنهاد داده
به‌ناگه از زبونم می‌ریزه بیرون
از جایی که پیشنهادات از سوی ذهن ذلیل مرده‌ی ابلیس بوده
نتیجه‌ای نداره جز خطا و مساوی‌ست با دردسر
بعد که می‌ره
کلی خودم رو سرزنش می‌کنم که چرا؟
در نتیجه چاره‌ای ندارم جز این‌که اجازه ندم هیچ گاه هیچ دخل و تصرفی در اندیشه‌ها یا احساساتم داشته باشه
هر چی از اون روز فکر می‌کنم که چرا بهش گفتی ، این یا اون
دلم براش می‌سوزه که جان دل است برادر
دست خودم نیست
عاشقانه این ولیعهد در دل ماست
مواظب ذهن باشیم که روح به هیچ چیز واکنش نداره
و دخالت‌هاش می‌شه دردسر و کدورت
اون از انرژی‌های دور ریز خشم تغذیه می کنه و حالش رو می‌بره
و من می‌مونم یک خروار چرایی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سفری در خیال کیهانی ( تجربه‌ای هولوگرام)

  اگر انرژی تجربه زیسته ما هرگز از بين نمی رود،  آیا همواره در حال باز تولید و حفظ خود در زمان کیهانی است. همان طور که در خواب در زمان سفر م...