هرگاه
به هر بخشی از وجودم یا زندگیم یا حتا لحظات در گذر
روزمرهام توجه دارم
داستان من و اون موضوع جدی میشه
و این صرفن به دلیل انرژی توجهه
ما به هر چه توجه میکنیم، وارد مسیرمون میشه
مثل هنگامی که قصد خرید یک ماشینی داریم و توی خیابون
گله به گله همون مارک و رنگ مورد نظر میبینیم
حالا
همین انرژی که از صبح تا شب داره پرت میره
زیرا
ما مداوم از این فکر، به فکر بعدی میپریم و
درواقع توجه کشداری هم نمیتونیم داشته باشیم
این ذهن لاکردار همینطور یک بند میخواد برای خودش حرف بزنه
با خودش حرف بزنه
برای تو کف بزنه
یا یهجایی و یا
یه جاهاییت رو میسوزونه که دلت بخواد آلزایمر بگیری و
این اقلام فراموشت بشه
و داستان
امروز همینطوری دست بردم و کتاب هنر .. . دیدم که درست در همین نقطهی مورد نشرم بود
منم فال گرفتم
امروز رو بهنام قصد به توجه کشدار نامگزاری کردم و
بیش از معمول روی توجهی کار کردم که از
جنس انرژی خالقه
بعد میآم هی نق میزنم
خب بعدش چی؟
گیریم همهاش در سکوت بودیم
خب آدم حوصلهاش سر میره
بعد میگم: چرا در رویا از این موضوع به اون موضوع میپرم؟
وقتی نتونی برای یک روز مراقب توجهت باشی
بناست اصولن چه غلطی بکنی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر