
یادش بخیر از اینجا شروع میکردیم و روی تخته سیاه مینوشتیم« بیستنه روز مانده به عید» وای تا این عید بشه حالی میبردیم بینظیر
از صبح یه حس تازه دارم
نه که همه کارام غیر آدمیزاده، اینم یکی دیگهاش که با اون قبلی که به نازش ده بر یک اینم کج میره
تا یاد عید میافتم، تو دلم خالی میشه و میریزه
انگار دیگه کشش عید بییار ندارم
مثل موقعای که آسانسور میخوابه، تا طبقه سه رو بالاخره میام
چهار صبر میکنم، نفسم کمی جا بیاد و بالاخره میرسم پنج
اما اینبار نه گمانم بکشم به پنج
والله موتور دیزلم اگه بود، تا حالا دیگه میبرید
منکه تازه اینهمه خانم و بهقول شخص شخیص خانم والده، لیدی هستم که دیگه واقعا گناه ندارم؟
تازه اینهمه کارهای نکرده دارم. مهم نیست اگه کار مهمی نکرده باشم که یهجایی به حساب هستی و خلق خدا بیاد
اما خب خیلی کارای مهمی هم بود که نکردم، کافی نیست
زندگی نکردم، عشق رو به زور نطلبیدم و اسمش شد حریم حرم و دیگه از تنهایی بریدم
بدی نکردم
دروغ نگفتم
ددر نرفتم
خب خیلی هنر کردم که اگر خیری نرسوندم، از شر هم دور که موندم؟
این یک فریب بزرگ دست ساز بشره
از صبح یه حس تازه دارم
نه که همه کارام غیر آدمیزاده، اینم یکی دیگهاش که با اون قبلی که به نازش ده بر یک اینم کج میره
تا یاد عید میافتم، تو دلم خالی میشه و میریزه
انگار دیگه کشش عید بییار ندارم
مثل موقعای که آسانسور میخوابه، تا طبقه سه رو بالاخره میام
چهار صبر میکنم، نفسم کمی جا بیاد و بالاخره میرسم پنج
اما اینبار نه گمانم بکشم به پنج
والله موتور دیزلم اگه بود، تا حالا دیگه میبرید
منکه تازه اینهمه خانم و بهقول شخص شخیص خانم والده، لیدی هستم که دیگه واقعا گناه ندارم؟
تازه اینهمه کارهای نکرده دارم. مهم نیست اگه کار مهمی نکرده باشم که یهجایی به حساب هستی و خلق خدا بیاد
اما خب خیلی کارای مهمی هم بود که نکردم، کافی نیست
زندگی نکردم، عشق رو به زور نطلبیدم و اسمش شد حریم حرم و دیگه از تنهایی بریدم
بدی نکردم
دروغ نگفتم
ددر نرفتم
خب خیلی هنر کردم که اگر خیری نرسوندم، از شر هم دور که موندم؟
این یک فریب بزرگ دست ساز بشره