سلام بچههای خوب و مهربون قدیمی، صمیمی، زمینی و اندکی هم خدا بخواد آسمونی
امروز براتون قصة جن پتس و تعریف میکنم
اون قدیما ،
اون قدیم ندیماااا که هنوز پای مبارک و هرز آدم به زمین باز نشده بود هاااا.
جان « جمع، جن» ساکن زمین بودند. اما جسم نداشتن واگه گفتین خدا اونها رو از چی ساخته بود؟
آتش بدونه دود
بعدهها دانشمندا فهمیدن آتش بدون دود و نور چیزی نیست جز؟
آفرین. انرژی
جونم واسهات بگه، آدمها داشتن واسه خودشون نون و ماستشون را میخوردن که یکییکی شریک ماست پیداشون شد.
اما چون جسم نداشتن مجبور شدن با حقه و کلک آدم را وادار کنن که چی؟
تجسمش را برای دیدن صاحب صدای پیرامون بهکار بست و با هر علامت برایش بخشی نزدیک به خود تعریف کرد که آخره دانستههایش بود
جن واژة عربی به معنای« آنچه که قابل دیده شدن نیست. »« هست، ولی دیده نمیشه» از این رو جنگل شده جنگل که اجازه نمیده زمین دیده بشه
وقتی چشمشون به دست و پای ما افتاد و متوجه امکانات ابزاری موجود در جسم خاکی ما و وجود عشق شدن، دیگه حالشون گرفته شده ه ه ه ه تا هنوز
تا ابد
هزاران هزار ساله سعی دارن با جلب توجه انسان از او انرژی بربایند که فقط به کمک انرژی تجسم خلاق ما قابلیت رویت پیدا میکنن.
تا اینجا بس
که چه چیزها دلشون نخواسته.
اما این اسباب بازی جدید منو به یاد" بهابل، جن کتابم " انداخته و کل طایفة جن و پری
که ما خودمون رو داریم میکشیم اوهام و خرافات را جمع کنیم
اوهام و خرافه از طریق علم تجلی یافته
حالا بشینیم به سلامتی، غیرارگانیکها که فقط معطل جسم بیروح هستند
بزودی یکی یهدونه از این " جنپتس " ها رو صاحب بشن
نخ و مخ و لوله موله را بکنه و بزنه به جاده
به خودتون که بیاین شهر به دست نیروهای بیگانه محاصره شده
خب بچهها جون
امیدوارم در برابر این عقل جن که در هیچ چیز نمیمونه بتونید دو دستی به نفستون بچسبید که دشمن جدید در راه بشریت قرار گرفته
پناه میبرم به خدا از هر چه موجود شر و تاریک هستی
که
دشمن انسانیت و عشق اوست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر